اولین امتحان و ماجراهای دوست فضول

ساخت وبلاگ
بعله

اینهم از اولین امتحان ترم ما

ینی استادایی داریم ..... کل کتاب مشخص میشه و در امتحان میاد و تازشم میری سر جلسه یهو میبینی از جاهایی سوال اومده ک یک درصدم احتمال نمیدادی...

ما یک کتاب پونصد صفحه ای خوندیم فقط دویست صفحش وقت نشد دوتا سوال چهارنمره ای از هموووونجاااا داد ای حرص خوردم

بماند ک با چ بدبختی درس خوندم شما مثل من نباشید از اول ترم هیچی ننویسید و کتاب نبرید ک سنگینه و اذیتین...چون مثل دیشب من همش باید سرتون تو دیکشنری باشه دنبال معنای کلمه و ادبیات هم جوریه ممکنه معنای کلمه هزارررر چیز باشه و حتی هزارچیزم بنویسی باز منظور ازون کلمه اونجا چیز دیگه باشه...

دیشب فقط بگم چقد دنبال کلمه ی «بروجه» گشتمممم...

بعد کلییی جست و جو (بجای سرچ) تازه متوجه شدم ای دل غافل این کلمه ی بر  وجه هستش...و بسی تاسف خوردم برای خودم

ی چندجا اومدم گوشیمو از توی لباسم که به هزار زحمت جاساز کرده بودم در بیارم همون لحظه استاد بزرگوار پا شدن...و قدم زنان تا صندلی من اومدن و گوشی منم زیر برگه سوال روی پام... خلاصه منم برای بار هزارم امروز ب این نتیجه رسیدم ک من رو چه ب تقلب اخههههه!؟

 راستی

یکی از دوستان هست که مانتویی خفنیه و خیلیم خوش تیپه و خوشگل. منتها توی دانشگاه چادر سرش میکنه طبق اعتقادی ک داره ،به حرمت فضای اموزشی

رفته بودیم سرویس بهداشتی تیکه های دخترونه و فضولیا داشت گرم میشد... یکی دوستای دیگه ب اسم مهنووووش(به صورت تلفظ خودش) ک خودش یه مدت چادر سرش کرد و بعد ترم دو گذاشت کنار و روزبروز بیحجاب تر شد، تو سرویس داش موهاشو میبست و

خطاب ب همین دوست جیگر ما گفت

ببخشیییییدااا شرمنده هااا فکر نکنی میخوام دخالت کنمااااا (واقعا اخر کلمه هارو همینجور میکشید)

ولی نازی جااااان به نظر من خیلییی بده بیرون دانشگااااه یجور باشیییی ،تو دانشگااااه یجور دیگههههه

اون دوست دیگم برگشت گفت ولی مهنوش جون ب نظر من خیلی بده ادم ی مدت چادر سر کنه بعد بزاره کنارررر

منم چون دل خوشی از مهنووووش جووون نداشتم گفتم

والا منم عاشق چادرم ولی چون حرمت داره اگر سر کردی تا اخرش باید سرت کنی،برای همین هیچوقت دانشگاه سرم نمیکنم ک باز فرداش مانتویی بیام و حرمت چادر و بشکنم

دوست جیگرمم بهش گفت منم اول ک خواستم برای دانشگاه چادر سرم کنم مامانم گفت اگر سرت کردی تا اخرش باید سرت کنی الان اگرم خستم کنه باز نمیزارمش کنار

خلاصه همینجور یکم دیگه دخالت کرد و حرف زد مهنوووش جون بعدم وقتی دید هیچکس ب حرفش گوش نمیده خسته شد رفت

چیکاررررر دارین ب زندگی مردمممم اخههه

همین مهنوش جووون بارها انقد دل همه رو شکسته ب خود من هربار ی گیر میده ک عههه انااااا چراااا همیشه لاک بنفش میزنیییی بنفشم شد رنگگگگ؟؟

عههه انااااجوووون چرااا این رنگه موهات اصلا ب نظر من جالب نیست.(منم گفتم نظر شما برا موی خودت قربونت برمممم)

یا ب بچه ها یبار گفته اههه چقد بد خط چشم میکشی بیا بهت یاد بدم خودم

یا، الهه جاااان شما از چی این پسره اخه خوشت اومده ایشش من اصلا خوشم نمیاددد ازش

دوستمم گفته بود مگه تو باید خوشت بیاد

خلاصه انقد ک ازش دلمون پره هربارمیپریم بهش باز نمیفهمه از خودش

اونروز ب مها گفته بود عه چرا شماهام عروسی نمیگیرین دیگهههه عروسی بگیرین میخام بیام عروسیتون مجلس گرم کنممم...مها گفته بود اگ دعوتت کردم حتما عزیزمممم

اولا دانشگاه...
ما را در سایت اولا دانشگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gisbanooo بازدید : 164 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 22:04