ولی من خیلی طول کشید متوجه بشم فقط دانشجوی ساده ی ترم بالای روانشناسی هستن... این اقا شماره و شبکه اجتماعی منو پیدا کرده بود گهگداری متنی چیزی میزاشتم میومد راجب موضوع متنم ساعت ها صحبت میکرد.منم خنگ نمیفهمیدم داره ب قول بچه ها نخ میده
چندتا کتاب معرفی کرده بودم و عکسشو گذاشته بودم از جمله کتاب هزار خورشید تابان و بادبادک باز و شازده حمام
اینارو به خواهش از من قرض میخواست این اقا (فکر کنم اگر هم رشته بودیم جزوه قرض می گرفت)
منم گهگداری ک میدیدمش اتفاقی تو دانشگاه اینارو بهش میدادم وخیلیم تاکید میکردم مراقب کتابام باشن دوسشون دارم و هفته دگ پس میدادن
امروز بعد چندسال هوس کردم بخونم کتاب بادبادک بازمو و برداشتم رسیدم ب صفحه 75 دیدم خیلی ریز توی کاغذ نوشته شده فلانی هستم،از شخصیتتون خوشم اومده،اگر شماهم تمایل دارین لطفا با من تماس بگیرین...:|
یادم اومد بعد پس دادن کتاب چقد هی میگفت لطفا یدور کتاب بادبادک باز و نگاه کنین و بعد اطلاع بدین کارتون دارم و من احمق اصن فازم یچی دیگه بود تو باغ نبودم و الان بعد سه سال ک اون اقا فارغ تحصیل شده دیدم اینو
نوشتشو اگر اپلود بشه میزارم
ینی نیگا چجور موقعیتای دانشگامو از دست دادماااا
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 23:34  توسط اناهیتا |
اولا دانشگاه...برچسب : دانشگاه, نویسنده : gisbanooo بازدید : 195