هوینجوری نوشت...

ساخت وبلاگ
اوایل که ضربه خورده بودم خیلی به هم ریخته بودم

من ادمیم ک زبون درازم ،وقتی یه ناحقی میشه سریع واکنش نشون میدم

امااینبار ناحقی خیلیی بدی شده بود و جسما در خطر بودم و زور و توانشو نداشتم اجازه ندم بهم ظلم شه و مقاومت کنم که کتکی نخوردم

وبعدهاش چنان افسرده شده بودم که گلوم داشت منفجر میشد از بغض و همه چیم به هم ریخته بود

خوشبختانه یا بدبختانه میتونم زود خودمو جمع و جور کنم و ظاهرمو حفظ کنم و سرگرم باشم

اما شبا چیکارکنم...چجور تحمل کنم

همش منتظرم بیادبگه ببخشید و من نبخشم و یکم خالی بشم

ولی نمیاد نامرد 

تصمیم گرفتم تغییر تو زندگیم بدم ک ذهنم متمرکز به اون بشه

گفتم خوب دخترا اول موهاشونو ناخوناشونو کوتاه میکنن و تغییر میدن

قیچی گرفتم جلو ایینه نشستم سطل اشغالم گذاشتم جلوم

یهو چشمم ب موهام افتاد گفتم بروبابااااا اینهمه زحمت کشیدم مو بلند کردم ک الان کوتاه کنم؟

این مسخره بازیا چیه ول کن

رفتم بیشتر فکر کردم چی باعث بهتر شدن زندگیم میشه ....

اول کلاسای مورد علاقم بود ک همون اول دست بکار شدم و به کمک دوستم ثبت نام کردم

دوم خرید بود که همه دخترا عاشقشن و یه عالم تونر و صابون خوشگل و ماسک صورت خریدم و هروز استفاده میکنم

سومیم خیلی دوس داشتم ی مدت گیاه خوار بشم

اخه زیاد اهل گوشت نیستم شایددد گاهی یکم بخورم برای خاصیتش خلاصه ک شروع به سالم خواری کردم و رژیم خوبیم گرفتم برا خودم

چهارمیم ک رفتم یه کیلووو فیلم ریختم تو فلشام و مشغول فیلم دیدن شدم

ولی امان از وقتی که یچیزی همش یات بندازه چ اتفاقایی افتاده...

بیخیال

برا بار هزارممم فیلم فرندز و توصیه میکنم

محشرنننن بخدا عاشق تک تکشونم

الان برا بار سوم یا چهارمه دارم میبینم و فصل سه ام

اولا دانشگاه...
ما را در سایت اولا دانشگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gisbanooo بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:11