خانوم قارونی

ساخت وبلاگ
یبارم روزای اخر سال بود با بچه ها قرار گذاشتیم بیایم مدرسه کل مدرسه خالی ما چندنفر با هم خوش بگذرونیم

سوم راهنمایی بودم، 

یه دبیر ریاضی داشتیم خانوم قارونی، اینا اعصابشون خورد شده بود لجشون گرفته بود از دست ما ک اینام مجبور بودن برا سه چهار نفر ما تا اخر ساعت تو مدرسه بمونن

اومد سر کلاس گفت اومدین مدرسه از درس عقب نمونین اره....

بشینین بنویسین

شروووع کرد به گفتن مساله ریاضی و مجبورمون کرد پای تخته حل کنیم و تو برگه بنویسیم

ینی تا اخر ساعت ما ریاضی نوشتیم حل کردیم و فحش به خانوم قارونی بدبخت و خودمون دادیم

یادمه این دبیر قبلا معاون و ناظممون بود

یروز کرم زده بودم و دیر رسیده بودم از صف جا موندم تو پله ها دید منو گفت فلانی،کرم زدی؟؟؟

هول شدم گفتم اره دکتر داده

گفت چی داده 

گفتم مرطوب کننده

گفت اها مرطوب کنندس؟

گفتم نه اینی که زدم ضدافتابه

اولین باری که دیدم لبخند میزنه همونجا بود

+ نوشته شده در  جمعه سوم آذر ۱۳۹۶ساعت 1:15&nbsp توسط اناهیتا  | 

اولا دانشگاه...
ما را در سایت اولا دانشگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gisbanooo بازدید : 147 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 7:13